سخت می‌خواهم که در آغوش تنگ آرم تو را

هر قدر افشرده‌ای دل را، بیفشارم تو را

 

عمرها شد تا کمندِ آه را چین می‌کنم

بر امید آن که روزی در کمند آرم تو را

 

از لطافت گر چه ممکن نیست دیدن، روی تو

رو به هر جانب که آرم در نظر دارم تو را

 

در سر مستی گر از زانوی من بالین کنی

بوسه در لعل شراب آلود، نگذارم تو را

 

می‌شود نیلوفری از برگ گل، اندام تو

من به جرأت در بغل چون تنگ افشارم تو را؟

 

از نگاه خشک، منع چشم من انصاف نیست

دست گل چیدن ندارم، خار دیوارم تو را

 

ناشنیدن می‌شود مهر دهانم، بی سخن

گر غباری هست بر خاطر ز گفتارم تو را

 

از رهایی هر زمان، بودم اسیر عالمی

فارغم از هر دو عالم تا گرفتارم تو را

 

ای که می‌پرسی چه پیش آمد که پیدا نیستی؟

خویشتن را کرده ام گم، تا طلبکارم تو را

 

از من ای آرام جان، احوال صائب را مپرس

خاطر آسوده ای داری، چه آزارم تو را؟

 

******


برفستان منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

اخبار پیام نور ثمین سانگ آقای شارژ مستر شارژ وبلاگ دیجی مارکت وب سایت دانشجو